والا همش میگم کاش سال نو بیاد و این زمستون تمام شه . انگار تمامی نداره .
پدرشوهرم عفونت مجاری ادراری و پروستات و ... کردن امروز شوهرم و دادشش بردندش بیمارستان بستری کردن. یه جوری انگار ترسیده باشم . میترسم مثه مامان جونم یه دفعه ای فوت کنه ...
یه مقدار زیادی دپرسم . این استادم هم هی پیام میده مقاله ات را چی کار کردی .. منم هنوز خودمو جمع و جور نکردم بعد از فوت مامان بزرگم ..
کاش زرنگ و شاد میشدم ..
ان شاالله بهتر بشند نگران نباشید
ممنون از دعای
مهربونتون