چندوقت پیش گذرم به مدرسه راهنماییم افتاد . از اونچه که توی خاطراتم تصور میکردم خیلی کوچک تر بود. با اینکه اونجا آزاد بودم و رفتم توی حیاط ولی هیچ حس تعلق یا خاطره ای نداشتم . نه مثبت بود و نه منفی . یادم میاد قبلا از جلوش توی خیابون که رد میشدم بااشتیاق نگاهش میکردم ولی الان خیلی وقته از بیرون هم که رد میشم نگاش نمیکنم . انگار که یه آدم دیگه اونجا یه آدم دیگه درس می خونده و من نبودم.
فک کنم هر 10 سال یه بار آدما رفرش میشن . پس آرزوهای دور و درازی واسه خودتون نگذارید . ممکنه اونچی که می خواین با اونچه که 10 سال دیگه میخواین از زمین تا آسمون فرق داشته باشه. نهایت 5 سال هدف . یا 2 سال بسه .
Days ago I passed near my elementary school. .It was much smaller than I imagined.
چقدر دلم واسه نوشتن تنگ شده . انگار ننویسم از خودم فاصله گرفتم و افکارم به صورت نمایی رشد میکنن و من از پس مرتب کردنشون بر نمیایم.
دیشب پسرم گفت مامان چقدر تغییر کردی و جدی شدی ؟ منم گفتم که دیگه تصمیم گرفتم که اون دختر شل و ول نباشم چون همه دست کم گرفتن منو.
به نظرم دارم شبیه همون دختر دایی ام میشم که یه عمری ازش بدم میومد. جدی و منطقی . این تغییرات از همه بیشتر به مذاق مادرشوهرم خوش نیومده انگار و خانواده خودشو بر علیه من شورونده . به ***ام . فوقش دیگه نمی خواد خونشون برم که خب نمیرم. من دیگه نمی خوام خودمو سانسور کنم که بهم به به و چه چه بگه .
میدونین شاید نشانه مهرطلبی منه که همه آدم ها را دوست داشتم . مثله یه سگ که برای گدایی محبت همه را خوب می بینه و برای اینکه کسی را ناراحت نکنه تا بهش محبت کنن به هر سازی میرقصه.
زنجیره کار کردن روی مقاله و زبانه و لینکدینم بعد از 12 روز قطع شد و الان دو روزه که کار نکردم. دلیلش این بود که انگار خسته شده بودم. فک کنم دلیلش ول کردن ورزشه . آخه با مادر شوهرم اینام یه کوچه فاصله داریم و اونا هم میان توی همون پارک منم واسه اینکه نبینمشون نرفتم دیگه . حالا باید برم توی یه پارک دیگه . امیدوارم دلیلش این باشه .
البته اینم بگم که از دنیای فانتزی گل و بلبلی که برای خودم ساختم اومدم بیرون دیگه مثه قبل شاد نیستم یعنی اصلا شاد نیستم یادم نمیاد این چند وقته خندیدن واقعی کرده باشم .
* *توی دنیای قبلی من همه خوب بودن و منم یه آدم خیلی خوب بودم و اجازه می دادم هر کی می خواد رییسم باشه بشه . واسم اهمیتی نداشت. توی دنیای قبلی من به همه عشق می ورزیدم و همه را دوست داشتم و همیشه به خودم می گفتم دلیل موجهی برای دلخودی از دیگران وجود نداره . اکثرا شاد بودم و می خندیدم. همه چیز خوب بود مثل بهشت بود نه ؟ دلم واسش تنگ شده ... ولی مشکل اینجاست که زندگی واقعی ما تو بهشت نیست و نمی تونی رویاهاتو بهش قالب کنی.
**الان میگم واسه آدم های دوروبرت حد و مرز بذار . کسی ناراحتت کرد باهاش سرد باش و ازش فاصله بگیر. قاطع باش. همه قبال محبتشون یه چیزی می خوان ات . پس سعی کن مستقل باشی . تنها چیزی که داری زمانته . خودخواه باش و برای رسیدن به رویاهات تلاش کن .
دارم شخصیت و هویتم را عوض میکنم ... فک کنم اگه هر روز این متن را واسه خودم پر کنم از سردرگمی و شک و تردید خلاص میشم و دوباره برمیگردم به زنجیره تغییرم.
من قدرت تغییر دارم
من در حال تغییر به .. جدیدم
*1- خودمو دوست دارم با شواهد ....چونکه ...
2- من از خودم راضی هستم با شواهد ....چونکه ....
3- من مستقل هستم با شواهد ....چونکه ....
4- من برتر هستم با شواهد ....چونکه .....
من شاد هستم با شواهد .... چونکه ...
من رقابت جو و برتر طلب هستم ..
من کارهایم را به نتیجه میرسونم
من قاطع و پرانرژی هستم
#########
اولویت اول زندگی ام خودم هستم ....
5- من آزاد و رها هستم با شواهد ....چونکه ....
6-من تایید دیگران را رها کردم با شواهد ....چونکه ....
7-دیگران مستقل هستند و بدون کنترل و کمک من هم هیچی شون نمیشه با شواهد ....چونکه ....
########
8-من غیبت نمی کنم با شواهد ....چونکه ....
9-من دروغ نمیگم با شواهد .... چونکه ...
10-من برای خانواده ام وقت میگدارم با شواهد .... چونکه ...
11-من در روابط شنونده خوبی هستم و نظرم را بیان می کنم با شواهد ..... چونکه ...
#########
12-من در کارم دارم پیشرفت یک درصدی می کنم با شواهد ... برای اینکه ...
13-من هر لحظه خودم انتخاب میکنم که کارهای لازم را انجام دهم و حواشی را رها میکنم با شواهد ... برای اینکه ...
14-من برای رسیدن به هدفم آماده هستم با شواهد ... برای اینکه ...
من این متن را هر روز پر میکنم ....