آزاد و رها

همه ما تجربه ها و بحران های مشابه داریم که خواندنش دید جدیدی بهتون میده .... شما تنها نیستین.....خوش اومدین

آزاد و رها

همه ما تجربه ها و بحران های مشابه داریم که خواندنش دید جدیدی بهتون میده .... شما تنها نیستین.....خوش اومدین

هیشگی همون آدم سابق نیست!!

چندوقت پیش گذرم به مدرسه راهنماییم افتاد . از اونچه که توی خاطراتم تصور میکردم خیلی کوچک تر بود. با اینکه اونجا آزاد بودم و رفتم توی حیاط ولی هیچ حس تعلق یا خاطره ای نداشتم . نه مثبت بود و نه منفی .  یادم میاد قبلا از جلوش توی خیابون که رد میشدم بااشتیاق نگاهش میکردم ولی الان خیلی وقته از بیرون هم که رد میشم نگاش نمیکنم . انگار که یه آدم دیگه اونجا یه آدم دیگه درس می خونده و من نبودم. 


فک کنم هر 10 سال یه بار آدما رفرش میشن . پس آرزوهای دور و درازی واسه خودتون نگذارید . ممکنه اونچی که می خواین با اونچه که 10 سال دیگه میخواین از زمین تا آسمون فرق داشته باشه.  نهایت 5 سال هدف . یا 2 سال بسه . 


Days ago I passed near my elementary school. .It was much smaller than I imagined. 

دست از نگاه به پنجره بردار، منجی در آینه است . باور کن

کلا من یه اخلاقی دارم که اگه بخوام یه کاری بکنم مدام رو مخمه . واسه همین نوشتن روزانه خیلی روی اعصابم بود و ولش کردم . 

یه شب کامل نخوابیدم که باعث و بانی اش هم یه آدم طمعکار بود که کلی هم بهم ضرر مالی زد . حدود 2 میلیون . شانس هم نیورده بودم البته .  خدا ازش نگذره . منم کلی دعوا کردم البته تو مغازش و آبروشو بردم . 


بارداری هم یه چند شب نزدیک عصر که میشد اصلا افسرده میشدم ، یه شب ساعت 8 خوابیدم تا ساعت 6.5 صبح . دلم میخواست از خونه برم برونم . ولی حالشم نداشتم . امروز نمی دونم چرا حالم خوبه  


هیچ کار خاصی هم نکردم به جز ثبت نام لاتاری 


یه استاد های استرالیا هم جواب ایمیلمو داد که بهمون گفتن از ایران و افغانستان و میانمار دانشجو نگیرید چون ویزاشون معلوم نیست اکی شه . پس ظاهرا باید فقط به امریکا ایمیل بزنم . اونم که با این ترامپ معلوم نیست چی بشه. 


یه سری فایل صوتی لاغری گوش کردم مال گروه رهتاک بود . می گفت اگه که خود دوستی داشته باشیم همه چیز حله . البته من فقط 2 کیلو اضافه وزن دارم فعلا. ولی نمی خوام بعد زایمانم تپل شده باشم . 


هنوز هم هم من و همسرم در مورد بارداری حرفی نمی زنیم . انگار می ترسیم مثه قبل شه .


13/آبان/1403یکشنبه

خدایا ممنون بابت بخششت ، ما را ببخش

1- اتفاق خاصی نبوفتاده همون همیشگی ها ... شنبه ننوشتم چون درس و مقاله هیچ کاری نکرده بودم. شبا هم حسش نیست لپ تاپ را روشن کنم. واسه همین عصر می نویسم .


2- یه نفر بهمون تصادف کرده بود اردیبهشت حالا قسط آخرشو داد. رفته بودیم ماشین را دادیم یه جا ازرونتر. 2/5 کمتر شد. ولی ازش اون 2/5 را گرفتم البته بعد پنج شش ماه . می خواستم 500 تومانش تخفیف بدم ولی ندادم چون خیلی اعصابم را ریخت بهم تا تسویه کرد.  همون دیشب همسری ماشین برده بود بیرون کنار پنجرش یکی زده بود. یه ضرر دیگه هم مون دیشب دادیم. نمیدونم کارما بود یا نه . امیدوارم دیگه تموم شه و خدا ببخشه. 


3- خواهرم ظاهرا با همسرش آشتی کرده. انشالله عروسی کنن دیگه این حرفاشونو نیاین به ما بزنن ما راحت شیم. 


 4- پارک چندروزیه نرفتم . دیگه می خوام قبل سرکار یه بیست دقیقه برم. 


5- امروز همسری ظهر قرمه سبزی پخت . دستش درد نکنه . 


6-می خوام از کم شروع کنم مقاله نویسی را به اون راضی باشم. 1- اقدام آسان 2-اهداف کوچک روزانه 3- بخشیدن خود و برگشت به مسیر 4-مدلینگ یا نقش بازی کردن

پنجشنبه و جمعه 10 و 11 آبان

 خدا یا شکرت که هر روز یه فرصت و موقعیت جدید بهمون می دی که میشه گذشته را فراموش کرد

1- الان شنبه صبحه دیدم یادآوری وقایع 5 شنبه چه سخته . گفتم چه خوب آدم یادش میره و انگار هر روز ریست میشیم و تا نخوایم بریم سراغ گذشته پیداش نیست . 


2- پنجشنبه خونه مامانم دعوت بودیم و خواهرم بود ولی شوهرش را خودش نگفته بود بیاد( عقد هستن) تو اتاق یه خرده گریه کرد از دست شوهرش. شوهرش خیلی خیلی خسیسه . از بیرون هر کی خواهرمو ببینه میگه خوشبحالش  چه خوشبخت شده. هم خودش و هم شوهرش دکتر هستن و حالا قراره برن توی یه خونه تو محله خیلی باکلاس بشین. ولی تازه به دوران رسیدگی شوهرشو کسی نمیبینه . خسیس در حد خدا است. یعنی اونقدر که من اصلا نمیتوانم هضم کنم چرا. همه پولای خواهرمو که سرکار رفته بود گرفت یه ماشین مدل بالا خرید انداخته زیر پای خودش. بعد هم حساب کرده چون نصف پول ماشینو دادی نصفشو به نامش زد. یعنی بیرون میرن خواهرم باید 50 درصد پول غذا را بده. یه جوراب هم واسه خواهرم توی این دوران عقد نخریده. حالا همه به کنار مدام به خواهرم سرکوفت میزنه چرا مارک جهزیه ات که واست خریدن سامسونگه چرا بوش نیست. چرا خانوادت فلان کار نمیکنن. از ما یاد بگیر خودشون هیچ کاری نکردن مثلا شب یلدایی کیک لواشک خریدن اونم میزنه تو سر خواهرم. لامصب اونقد زبون بازه که هرچی میگی یه جوابی توی آستینش داره و تازه تهش متهمت میکنه. خیلی زبون دارن. هیچی گردن نمیگیره. منم گفتم دیگه به خواهرم مشاوره ندم . که دخالت نکنم . خدا خیرش نده مگه مال دنیا چیه همش تو فکر همین کاراست. 


3- جمعه هم رفتم خانه مادرشوهرم . به جز دومورد بقیه چیزا خوب بود. اصلا نمیخوام پرونده شو باز کنم . من احترام خودمو میگذارم و فاصله مو حفظ میکنم . تا اونجا که بشه خونشون نمیرم. 

9/آبان/1403

خدایا ممنون بابت درختان و مناظر زیبای پاییزی. خیلی قشنگن


1-امروز به اصرار پسرم ترامیسو درست کردم . خیلی دوس داره . 


2- ظهر رفتم پارک . درختا پاییزی شده بودن و یه آفتاب ملایمی بود که من دیگه خوابم گرفت تو پارک و حال ورزش نداشتم . 


3- امروز کار خاصی هم نکردم . فقط ترامیسو پختم . فقط خستم و خوابم میاد .