8 تیر 1403
بارداری مجدد
از اونجایی که چهارماه پیش یه بچه سقط کردم - ایست قلبی - کرد . دیگه ایندفعه گفتیم به کسی نگیم ببینیم اگه بچه سالم بود و موند اونوقت بگیم .
البته من که از ماه دوم تهوع شدید میگیرم و اگه جایی برم همه میفهمم - اگه مثه اون دو تا بارداری قبلی ام باشه- .
من از همه اول خودم فهمیدم باردارم . با اینکه همسرم میگفت که این حرفات دلیل علمی نداره و اصلا اگه باردار هم شده باشی هورمونات هیچ تغییری هنوز نکردن که بتوانی خودتم متوجه بشی .
ولی من مطمین بودن که باردارم . شاید به نظر شما هم مسخره بیاد
ولی یکی اینکه خیلی پرانرژی شدم . از همون هفته اول اینطور شدم انگار که یه چیز
زده باشم . - برای بچه اولمم همین طور بودم ، حامله بودم ولی رفته بودیم پیکنیک و
من روی کوه داشتم بالا میرفتم ، همه میگفتن بیا پایین و تا روز آخرش هم سرکار رفتم
و همون شبشم پارک رفتم - دوم دلیل هم اینه که یه روز صبح که تو آینه خودمو دیدم
گفتم چقدر خوشگل شدم . و از اون روز به بعد خودمو که میبینم که چقدر قشنگتر
شدم .
خالمم که این هفته منو دید گفت ماشالله الله اکبر چقدر
خوشگل شدی - اصلا از این تعریفا ازم نمیکنه ، آرایش اینا هم نکرده بودم اصلا
-
واسه پسرم هم همین طور شده بودم.
فک کنم این بچه ام هم پسره . دلی سری قبلی که باردار بودم فک کنم دختر بود چون اصلا اینطوری که نشده بودم زشت هم شدم .
والا اینا را نمیشه توضیح داد فقط دلی و حسی هست، حدود 5 درصد هم شک داشتم که شاید توهم زدم چون واقعا منطقی نیست اصلا ولی خوب حالا که انگار داره درست در میاد. یه هفته از پریودیم بگذره بعد تست ادار خونگی میگیرم و بعد هم میرم خانه بهداشت آز اولیه بارداری را واسم بنویسه . حالا امیدوار اینبار قلب یا جاییش مشکل نداشته باشه . حس دلیم بهم میگه اینبار سالمه و یه پسر شجاع و قوی هستش .
----------------------------------------------------------------------------------------
این متن داخل لپ تاپم نوشته بودم قبل از اینکه آزمایش یا تستی بدم . میخواستم بعد از اینکه مطمین شدم باردارم منتشرش کنم .... بله همش توهم بود .... خواستم اینو با شما به اشتراک بگذارم که اگه منتظر باردارشدن هستین و باردار نشدید این فکرها طبیعیه خیلی بهش بها ندین که بعد بشنین غصه بخورید یا نا امید شید..
مطلب صدای درون هم به این بهش اشاره کردم...
سه بار یادم میاد که به ندای درونم خیلی توجه کردم .
1) همسرم مریضی خیلی سختس داشت که بعضی دکترها ازش قطع امید کردن و توی مدت بیماریش با یه پسر جوانی هم دوست شدیم که مشابه بیماری همسر من داشت و لی روحیه اش خیلی بالاتر از ما بود و حالش ظاهرا بهتر بود ولی متاسفانه فوت کرد و روحش در آرامش
... اینا را واسه این گفتم که بدونین بیماریش جدی بود. دو مدت 2 سال درمان و بعدش هم چک آپ ها من همیشه مطمین بودم که همسرم خوب میشه و از بیماری فوت نمیکنه . یعنی اصلا دلم آرامش بود و هیچ چیزی روحیه ام را نمیریخت بهم . و نهایتا هم خوب شد و الان دیگه اصلا دکتر گفته چک آپ نمی خوای. دکترش که استاد دانشگاه هست از افتخاراتش درمان این بیماری هست و کپی پرونده همسرم را گرفت تا به دانشجوهاش تدریش کنه روش درمانش را . من این مدت ته دلم میدونستم که خوب میشه و یه ذره هم نگران نشدم . البته چند ماه اولش خیلی ضربه مهلکی بود و فاز غم و افسردگی گرفته بودم ولی ته دلم انگار یه کسی می گفت که خوب میشه ...
2) چند وقت پیش فاز حاملگی گرفته بودم و به همسرم میفتم مطمینم حاملم و یه صدایی درونم میگفت که باردارم . کم کم علایم بارداری هم حس میکردم . حتی تاریخ پریودیم چند روز عقب افتاد و همسرم هم ایمان اورد و ما خوشحال و خندان . ولی بعد ناباورانه پریود شدم .
3) یه صدایی درونم میگه که میتونم پذیرش واسه دکتری در خارج بگیرم . که این هنوز معلوم نیست آخر عاقبتش ..
**************************
امروزیه تد ایرانی دیدم میگفت صداهای درون 4 دستن :
1) والد انتقاد گر
2) کودک آسیب دیده مثلا میگه تو رو دوست ندارن ... تو لایق دوست داشتن نیستی ... تو موفق نمی شی ...
3) نگهبان محافظ یا ترسو که میخواد شما را از موقعیت های استرس زا دور کنه
4) بزرگسال سالم : به نظرم دلسوز و مهربون برخورد میکنه با اون 3 تا شخصیت بالا و از ته قلب میخواد که شاد واقعی باشی < یه جورایی انگار خود واقعی مون هست
3 تا صدای اول تا شخصیت اول همون حاشیه امنمون را میسازن و شما را ناراضی و غر غرو میکنن .
ولی 4 تشویقت میکنه آروم آروم خودتو دوست داشته باشی و تلاش کنی
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حالا این صداهای ندای درونی که بالا گفتم فک کنم بیشتر نگهبان محافظم هست که می خواد من استرسم کم شه .... شما چی ؟ ندای درونتون چه میگه ؟ درست گفته ؟