-
سال نو مبارک :)
جمعه 5 اردیبهشت 1404 18:09
سلام . سال نوتون مبارک . امیدوارم سال جدید سال مستقل شدن مالی و عاطفی ، توانا بودن و تکیه بر خودمون باشه نه محیط و اطرافیان. از مسیر لذت ببریم و خودمون باشیم و به خاطر دیگران ادا اصول در نیاریم. رویامون را زنده کنیم و زندگیش کنیم.
-
مرخص شدن پدر شوهرمم
یکشنبه 28 بهمن 1403 19:57
خدا رو شکر امروز عصر مرخص شدن . خیلی خوشحال شدم . خدا سایه بزرگترا کم نکنه
-
بستری شدن پدر شوهرم
دوشنبه 22 بهمن 1403 18:08
والا همش میگم کاش سال نو بیاد و این زمستون تمام شه . انگار تمامی نداره . پدرشوهرم عفونت مجاری ادراری و پروستات و ... کردن امروز شوهرم و دادشش بردندش بیمارستان بستری کردن. یه جوری انگار ترسیده باشم . میترسم مثه مامان جونم یه دفعه ای فوت کنه ... یه مقدار زیادی دپرسم . این استادم هم هی پیام میده مقاله ات را چی کار کردی...
-
فوت مامانجونم
جمعه 19 بهمن 1403 15:31
مادربزرگم خیلی ناگهانی و یکدفعه ای در عرض 2 هفته مریض شد و فوت کرد. اولین باره که از مرگ کسی اینقدر ناراحت شدم . خیلی ناگهانی بود حالشون هم تا لحظات آخر اونقدر بد نبود . به خاطر سرماخوردگی و درگیرشدن ریه شون رفتن بیمارستان . در عرض چند روز حالش یه دفعه ای بد شد و ریه اش با 30 درصد کار میکرد. خدا رحمتش کنه . تنها...
-
لیست افتخاراتم
جمعه 5 بهمن 1403 08:01
اگه بخوام دنبال چیزایی بگردم که بهشون تو زندگی افتخار میکنم به نظرم ایناس: 1- انتخابم توی تیم والیبال باشگاه در سن دبیرستانی . اگرچه بازی نکردم توی مسابقات ولی همین که انتخاب شدم خیلی خوب بود . والیبال را با دل و جون بازی می کردم . 2- نوشتن مقاله در دوران لیسانس کاری که مد نبود اون زمان ولی ادامش دادم تا یه خروجی...
-
پذیرش از کره
سهشنبه 25 دی 1403 17:09
سلام . نمیدونم کسی اینجا منو دنبال میکنه یا نه . ولی حال روحیم خیلی خوب شده . اصلا برام مسخره اس چرا اینقدر ناراحت بودم اون زمان . یه پذیرش با فاند کامل هم از یه استاد کره ای گرفتم ولی با سبک و سنگین کردن شرایط فردا می خوام ردش کنم . بی توقع و شا د باشید.
-
شکر
چهارشنبه 5 دی 1403 20:00
خداروشکر نتیجه جواب آز و سونو ی NT خوب بود .
-
اتمام سه ماه اول بارداری
دوشنبه 3 دی 1403 18:38
یه روز خونریزی داشتم . گفتم دیگه بچه می خواد بیفته . اورژانسی رفتیم سونو و دکتر گفت بچه قلبش میزنه و اکی هست . بعد دو روز نرفتم سرکار خوب شدم . دوباره رفتم سرکار افتادم رو خونریزی . دکتر گفت نرو سر کار . خلاصه یه هفته بعدش خونریزیم قطع شد کم کم . فک کنم به خاطر هماتوم یا لخته خونی بود که توی سونو اولیم بود. شیاف و...
-
اندر احوالات زنان حامله
شنبه 10 آذر 1403 17:46
حال زنان حامله را فقط خدا میتونه درک کنه . البته یکی میگفت توی دوره شیمی درمانی منم همین طور بودم. یعنی یه حسیه که نمیتونی به کسی بگی چته ؟ نه دل دردی هست و نه سردردی ، اسمی برای این حالت نذاشتن . .. یه دقیقه آتیش میگیرم و، دئ دقیقه بعدش دست و پام یخ میزنه .. دلم برای یه خواب راحت شب تنگ شده ... کاش زودتر 3 ماه اولش...
-
آخه چرا ؟
شنبه 3 آذر 1403 17:20
نمی دونم چرا با خودم که تنها میشم و اینجا می خوام بنویسم یه حس غم دارم . شاید به خاطر اینه که از خودم راضی نیستم . - خب چرا کاهایی را نمیکنی که از خودت راضی شی؟ شاید به خاطر اینکه خیلی دیره ، مثه همیشه ولش میکنم تهش، اصلا انگار جنم و وجود موفق شدنو ندارم . -نمیدونم شاید درست فک میکنی . آره . خیاطی را ول کردم . مقاله...
-
هیشگی همون آدم سابق نیست!!
چهارشنبه 23 آبان 1403 17:22
چندوقت پیش گذرم به مدرسه راهنماییم افتاد . از اونچه که توی خاطراتم تصور میکردم خیلی کوچک تر بود. با اینکه اونجا آزاد بودم و رفتم توی حیاط ولی هیچ حس تعلق یا خاطره ای نداشتم . نه مثبت بود و نه منفی . یادم میاد قبلا از جلوش توی خیابون که رد میشدم بااشتیاق نگاهش میکردم ولی الان خیلی وقته از بیرون هم که رد میشم نگاش...
-
درمان کسل بودن و تهوع در بارداری
دوشنبه 21 آبان 1403 20:22
دکتر واسم قرص B6 کارخونه URO-vital نوشت. حالم را خیلی خیلی خوب کرد . مخصوصا عصر ها که فاز افسردگی میگرفتم توی سونوم یه لخته خون دیده شده. حالا باید صبر کنیم ببینیم چی میشه. خود به خود دفع میشه یا نه . علتش هم سابقه سقطمه . کلا 3 درصد از خانم های باردار اینطوری میشن. باید صبر کرد. ببینیم چی میشه.
-
دست از نگاه به پنجره بردار، منجی در آینه است . باور کن
شنبه 19 آبان 1403 19:04
کلا من یه اخلاقی دارم که اگه بخوام یه کاری بکنم مدام رو مخمه . واسه همین نوشتن روزانه خیلی روی اعصابم بود و ولش کردم . یه شب کامل نخوابیدم که باعث و بانی اش هم یه آدم طمعکار بود که کلی هم بهم ضرر مالی زد . حدود 2 میلیون . شانس هم نیورده بودم البته . خدا ازش نگذره . منم کلی دعوا کردم البته تو مغازش و آبروشو بردم ....
-
13/آبان/1403یکشنبه
یکشنبه 13 آبان 1403 16:23
خدایا ممنون بابت بخششت ، ما را ببخش 1- اتفاق خاصی نبوفتاده همون همیشگی ها ... شنبه ننوشتم چون درس و مقاله هیچ کاری نکرده بودم. شبا هم حسش نیست لپ تاپ را روشن کنم. واسه همین عصر می نویسم . 2- یه نفر بهمون تصادف کرده بود اردیبهشت حالا قسط آخرشو داد. رفته بودیم ماشین را دادیم یه جا ازرونتر. 2/5 کمتر شد. ولی ازش اون 2/5...
-
پنجشنبه و جمعه 10 و 11 آبان
شنبه 12 آبان 1403 09:24
خدا یا شکرت که هر روز یه فرصت و موقعیت جدید بهمون می دی که میشه گذشته را فراموش کرد 1- الان شنبه صبحه دیدم یادآوری وقایع 5 شنبه چه سخته . گفتم چه خوب آدم یادش میره و انگار هر روز ریست میشیم و تا نخوایم بریم سراغ گذشته پیداش نیست . 2- پنجشنبه خونه مامانم دعوت بودیم و خواهرم بود ولی شوهرش را خودش نگفته بود بیاد( عقد...
-
9/آبان/1403
چهارشنبه 9 آبان 1403 19:23
خدایا ممنون بابت درختان و مناظر زیبای پاییزی. خیلی قشنگن 1-امروز به اصرار پسرم ترامیسو درست کردم . خیلی دوس داره . 2- ظهر رفتم پارک . درختا پاییزی شده بودن و یه آفتاب ملایمی بود که من دیگه خوابم گرفت تو پارک و حال ورزش نداشتم . 3- امروز کار خاصی هم نکردم . فقط ترامیسو پختم . فقط خستم و خوابم میاد .
-
8/آبان/1403
چهارشنبه 9 آبان 1403 07:49
خدایا ازت ممنون که به ما نعمت تغییر دادی تا بتوانیم به سمت آرامش حرکت کنیم. 1- امروز تکنیک نیم ساعت را به 5 دقیقه تبدیل کردم . خوب بود کلا شاد بودم و حس کردم به کارهای خونه و پسرم خیلی بهتر رسیدم . 2- باید استفاده از نت گوشیم را کم کنم توی یه گروهی عضو شدم مدام میرم چکش میکنم. 3- صبح ها هوا سرد شده . می خوام حدود ساعت...
-
7/آبان/1403-ماهی و کلیسا
دوشنبه 7 آبان 1403 19:42
خدا جون ازت ممنون بابت نعمت آرامشی که بهمون دادی. 1- امروز در زمان بردن کلاس رفتم بازدید کلیسا توی خیابان جلفا. ورودیش 20 هزار تومان بود کمی نقاشیاشو دیدم بعد هم کمی نشستم و خدا رو شکر کردم که اینجا را نصیب و نعمت من قرار داد تا لذت ببرم . 2 - امروز زیاد کار نکردم . اگه طبق قانون نیم ساعته خودم پیش میرفتم چقدر خوب بود...
-
6/آبان/1403-یکشنبه-دکترزنان
یکشنبه 6 آبان 1403 20:45
خدایا ممنون که شادی و لبخند را آفریدی. اینجوری زندگی باحالتره 1- یه نیم ساعت فقط روی مقاله ام کار کردم بقیه اشو بیخودی توی گوگل بودم که سونو پیش کی برم. فک کنم پیش دکتر نشاطفر برم 2- امروز رفتم پیش متخصص زنان ، یه دختر خیلی کم سن و سال .ه . خوبیش اینه که توی کلینیکه نمیخواد پول ویزیت بدم . سونو و ویتامین دی و آزمایش...
-
5/ آبان/1403- شنبه-مطمین شدم باردارم
شنبه 5 آبان 1403 18:23
خدایا ازت سپاسگزارم که حمله اسراییل به ایران کشته و تلفات نداشت و در کل به خیر گذشت. همه جهان را در آرامش باشن انشالله . 1- دیروز عصر رفتیم با همسری آزمایش بتا بارداری دادم. گفت 2 ساعت بعد جوابش میاد . منم دل تو دلم نبود هی میگفتم با خودم علایم حاملگی را دارم هی میگفتم نه ممکنه اینا نباشن. 2- خلاصه ساعت 7:24 دقیقه...
-
4/آبان/1403/جمعه
جمعه 4 آبان 1403 11:32
خدایا ازت سپاسگزارم که خوبی کردن را منبع آرامش قرار دادی. فک کن اگه برعکس بود چه فاجعه ای میشد احتمالا منقرض شده بودیم. 1- امروز دارم ثبت وقایع میکنم که ببینم چی کا میکنم تو روز که به کارهای مقاله ام نمیرسم . 2- با مادرشوهرم حرف زدم گفت بیا اونجا چای بخوریم دور هم . گفتم نمیام به موهام حنا زدم. البته زده بودم ولی شسته...
-
3آبان/ اثر مرکب و دوباره فیلم
پنجشنبه 3 آبان 1403 19:49
خدایا دوست دارم و سپاسگزارم ازت که تو مهربونی و دوست داشتنی 1- امروز صبح با اثر مرکب شرع کردم نمیدونم که چه کاری دزد وقت منه که وقت کم میارم واسه کارام 2- امروز که پجشنبه بود رفتم پارک ولی ورزش نکردم . همین طوری ول تابیدم تو پارک . میدونم اگه تو پارک نرم افسرده میشم . پس چه کار خوبی کردم 3- امروز توی سر کار و راه هیچ...
-
2 آبان / فیلم خوب و کله پاچه . دیگه از خدا چی بخوام؟
چهارشنبه 2 آبان 1403 18:17
1-فیلم دیپ من 2 را دیدم با پسرم دو تایمون کیف کردیم . قشنگ بود خیلی / احترام و مهارت / همسری هم کلاس داشت فقط برای ناهار اومد خونه که فیلم ندید کامل 2- امشب به خونه مامانم دعوتیم واسه به کله پاچه لذیذ. دیگه آدم از خدا چی می تونه بخواد . خونه مامانت باشی همه سالم کله پاچه هم باشه . خدایا ممنون از ته دل 3- امروز به دوست...
-
حس میکنی بارداری ؟
جمعه 27 مهر 1403 17:49
8 تیر 1403 بارداری مجدد از اونجایی که چهارماه پیش یه بچه سقط کردم - ایست قلبی - کرد . دیگه ایندفعه گفتیم به کسی نگیم ببینیم اگه بچه سالم بود و موند اونوقت بگیم . البته من که از ماه دوم تهوع شدید میگیرم و اگه جایی برم همه میفهمم - اگه مثه اون دو تا بارداری قبلی ام باشه - . من از همه اول خودم فهمیدم باردارم . با اینکه...
-
به ندای درون گوش بدیم ؟
جمعه 27 مهر 1403 17:39
سه بار یادم میاد که به ندای درونم خیلی توجه کردم . 1) همسرم مریضی خیلی سختس داشت که بعضی دکترها ازش قطع امید کردن و توی مدت بیماریش با یه پسر جوانی هم دوست شدیم که مشابه بیماری همسر من داشت و لی روحیه اش خیلی بالاتر از ما بود و حالش ظاهرا بهتر بود ولی متاسفانه فوت کرد و روحش در آرامش ... اینا را واسه این گفتم که...
-
بیرون آمدن از غم ازدست دادن یک رابطه دوستی فامیلی
سهشنبه 24 مهر 1403 06:31
بعضی وقتا دیگه آدم مثه دیوانه ها میشه ... فکرا دست از سرش بر نمی دارن ... کیفیت زندگی آدم میاد پایین .... و دیگه اون آدم آدم سابق نمیشه . این مدت از اون اون وقتا بود . منی که با مادرشوهرم دوست بودم نتوانستم یه سری رفتاراش را نسبت به خودم به عنوان اینکه ما با هم دوستیم تحمل کنم و زندگیم ریخت بهم . سعی کردم همسرم را...
-
هدف زندگی من
چهارشنبه 21 شهریور 1403 15:44
هر کاری انجام میدهم تا در کارم بهترین باشم با افراد خانواده ام دوست باشم شاد باشم آیا در حال پیشرفت هستم ؟ چطور اندازه گیری اش کنم ؟ چطور سرعتش بیشتر کنم ؟ فقط یه چیزی هست که نمی دونم خانواده ام را کجاش بگذارم؟ شاید با خانواده ام دوست باشم .
-
مسیول بودن
چهارشنبه 21 شهریور 1403 07:18
من مسیول زندگی خودمم . مسیول وقتمم . مسیول احساساتم هستم . مسیول شادی ام هستم من مسیول پیشرفتم هستم . محیط یه ابزاره تهش خودت و خودت . خودت میتوانی مثه یه الماس بدرخشی. من مسیول نظم اطرافم هستم .
-
در مسیر تغییر - بازگشت
دوشنبه 19 شهریور 1403 19:31
الان قشنگ یه هفته اس که زنجیره درس خواندنمو ول کردم . دوباره میخوام برگردم .منظم باشم
-
چی تو سرم میگذره ؟ 1
یکشنبه 18 شهریور 1403 16:49
دیشب خونه مامانم مهمونی بودیم یادم رفت مجدد خواهرم و شوهرش را واسه مهمونی آخر هفتهدعوت کنم . صبح وسوسه شدم که زنگ بزنم به شوهرخواهرم دعوتش کنم یه وقت ناراحت نشه . بعد گفتم واقعا لازمه > دیدم نه . اگه قبل از تغییراتم بود که 100 درصد زنگ میزدم ، با این حال دودل بودم و گفتم بهتره از خود خواهرم بپرسم . اونم گفت نه نمی...