آزاد و رها

همه ما تجربه ها و بحران های مشابه داریم که خواندنش دید جدیدی بهتون میده .... شما تنها نیستین.....خوش اومدین

آزاد و رها

همه ما تجربه ها و بحران های مشابه داریم که خواندنش دید جدیدی بهتون میده .... شما تنها نیستین.....خوش اومدین

چالش روز اول : شنونده خوبی بودن

همه چیز با سوال شروع میشه . برای اینکه شنونده خوبی باشیم مدام باید به صحبت های اطرافیانمون ، فیلم و موزیک و ...  از خودمون بپرسیم که این می خواد چی یادم بدم؟ چه طور می توانم ازش استفاده کنم ؟ 

اگه اینو مدام بپرسین از خودتون فک کنم زندگیمون از این رو به اون رو بشه . میدونین خیلی هیجان انگیز میشه .

Everything starts with the question

, ask yourself what can I  learn from? How can I use it? 

Then I should say WELCOME TO BEING ALIVE 

سردرگمی

دو هفته پیش از نظر انرژی و حس و حال معنوی خیلی بالا بودم. ولی هفته بعدسش با شروع حس بدم  نسبت به پسرم گند زده شدم.یه هفته مدام با ودک کلنجار میرفتم که خوب که چی ؟ این کارها که می کنی چه فایده داره ؟ من صبح تا ظهر فوشنده مغازم که اونجا هم حوصله مشتری ها را چندان نداشتم . عصرش هم مقاله تخصصی می نویسم و باید ایمیل بزنم اگه بخوام اپلای کنم . اون کارها را هم نکردم. 

یه جورایی انگار حس پوچ داشتم و کارام تو چشمم نمی یاد یعنی میگم چه فایده ای برای جهان داره ؟ انگار کمال گرا هستم فعلا . فقط فیلم زبان اصلی دیدم که حداقل زبانم تقویت شه و یادم نره. 

دیشب کتاب دریچه ای به سوی رهایی از کیسی را یه نگاهی انداختم . خوب بود البته بیشتر کتاب یه سری مطالب تکراار میکرد. برای کسایی که کنترل گر هستند مثه خودم  پیشنهاد میشه . 

می دونید من یه شخصیت اجتماعی دارم که دوست دارم برم بیرون و کارهامو به بقیه نشون بدم . مثلا بیشترین هزینه من خرید لباسه و دوست دارم که ازم تعریف و تمجید بشه . اینجوری احساس امنیت میکنم. البته الان خیلی کمش کردم . ولی در کل دوست دارم مقاله نویسی یا زبان خواندنم هم به کسی کمک کنه . من یه 10 جلسه خصوصی به یه دوستام قبل از عید رایتینگ درس دادم . اونم بهم حس زندگی میداد. 

اصلا واسه همین وبلاگ مینویسم . به من حس مفید بودن میده حتی اگه یه نفر هم بخوانه حسش قشنگی بهم میده. 

میدونین هدف من باید انتشار باشه . مثلا آموزش مقاله نویسی از پایان نامه و یا دوباره کلاس زبان بگذارم . اگه پولیش هم نکنم بهم فشار نمیاد و فقت توی کلاس وقت میگذارم . امروز سه شنبه است انشالله تا پایان هفته مقاله ام را تمام میکنم  . و واسه زبانم هم فقط سر کار و قبل از خواب 20 دقیقه یه فیلم زبان اصلی می بینم . 

ایمیل هم روزی دوتا میزنم . تا آخر هفته تا هفته دیگه تمرکز می کنم رو ایمیل. 

خدا یا شکرت 


مادر بودن چقدر سخته

فرزندم 11 سالشه . دیروز به کلاس موسیقی بردمش ، یعنی از 8 سالگی میره حدود 2 ساله. تا حالا 3 بار استادش عوض شده . که هر بار که پیش میریم استاد سطح بالاتری جلوی مسیرمون قرار میگیره. با اینکه به بچه ام خیلی امید دارم دیروز سرکلاس استاد گفت که هارمونی ها را رعایت نمیکنه و شمارشش درست نیست. هر کاری هم کرد توی کلاس بازهم درست نشد. استادش هم گفت اگه که تا دو جلسه دیگه درست نشد دیگه با من نیاد :( 

البته بچه ام هم تقصیری نداره چون در اکثر کلاس هاش رفتم و هیچ کدوم از استاد قبلی ها به این موضوع گیر نداده بودن. یعنی اصلا به این شکل مطرح هم نکردند. 

با این حال از دستش عصبانی بودم. شب هم توخونه سر جناق شکستن مدام یادش میره و همیشه میبازه. بهش گفتم خنگول . که ناراحت شدم بعدش. 

صبح هم مدام سر صبحونه بهش امر و نهی کردم و با اینکه مدیتشن کرده بودم اول صبح ولی انگار خطا هاش خیلی تو چشمم میاد و انتقاد میکنم . 

خدا یا کمکم کن که بتوانم همچون تو مهربان باشم ، همه جور خصلتی را بپذیرم و قضاوت نکنم. خدایا کمکم که با تو همسو باشم و خودم را بالاتر و برتر از بچه ام حس نکنم. خدایا کمک کن به همه و مخصوصا فرزندم عشق بورزم و تسلط گر و انتقاد گر نباشم... 

سپاس 

مراحل آزادی و زندگی واقعی

1- اعتقاد که می توانیم و بخواهیم که آزاد باشیم و وابستگی نداشته باشیم . 

2- مشاهده گر دلسوز خودمون باشیم . که با مدیتشن میشه تمرین کرد. 

3- نفسمون را بشناسیم و به حرفش گوش ندیم. نفس اون منی هست که می خواد بگه که از بقیه بهترم، یا می خوام از بقیه پولدارتر باشم، سرتر باشم . اونی که موقع بخشش و مهربانی کردن شک می ندازه تو دلمون و حساب کتاب می کنه . اونی هست که ناراحت و دلخور میشه . خشمگین و عصبانی میشه . میترسه و شک داره. همش به فکر آینده و گذشته اس . وقتی میاد فقط نگاهش کن بهش هیچی نگو ولی تو دلت بدون که تو خود برترم نیستی من می خوام با خود برترم وقت بگذرونم. خود برترم به زیبایی ها توجه داره ، سپاسگزاره شاده تو حال لذت میبره و از مسیر زندگیش راضی هست. و تو فکر خدمت و خلاقیت 

فعلا من دارم مشاهده گر بودن را تمرین میکنم . 

4- ایجاد ویژگی های الهی یا قدرت برتر یا قدرت اراده در خود 

{ * خلاق * مهربان * عاشق* جستجوگر زیبایی * رشد کننده و بسط دهنده *اعتقاد به نبود محدودیت * پذیرنده همه } 

5- خلق هدف و انگیزه ای که از رسالت شخصی شما باشد و منیت نداشته باشید. ( در مورد منیت و نشانه های آن بعدا واستون داخل یه پست جداگانه میگم) 

بعد تخیل کنید و خودتون را مدام در اون حال ببینید. این طوری هیچ چیز نمی توانه جلوتون را بگیره چون همه چیز مطابق با نیروی عظیم الهی ه . 

منبع کتاب خود مقدس شما از آقای وین دایر


درمان معده درد

از اونجایی  بعد از سقط بچه ام که به اندازه یه لیمو ترش 3 ماهه بود بسیار پر خوری کردم الان هم چاق شدم و هم معده درد های مداوم گرفتم . گفتم ببینم اگه خوب شدم به شما هم بگم . 

الان فعلا نون و برنج  را خیلی کم کردم و از توی نت هم خوندم که آب زیاد بخورم . فعلا بهترم . فک کنم شکلات و شیرینی هم نباید بخورم. چون کلا تحریک کننده است. 

الان وزنم 71 کیلو هست و معده درد هم دارم . ( رفلاکس دارم )

دیگه برای روز اول بسه دیگه شوهر جان میاد برم براش چای درست کنم... 

دوستون دارم ...

نامسته... 

الان یه دوروزی هست که صبحانه ام را تقریبا ساعت 10 می خورم ( یه سیب ) نان و برنج هم خیلی کم خوردم خدا رو شکر خیلی خیلی بهترم

نان و برنجم که حذف کردم خدا رو شکر دو روزی هست که هیچ معده درد و رفلاکسی نداشتم . خیلی حال خوبی دارم و یه جوریی یادم رفته بود زندگی بدون معده درد و تلخی دهان شب و خشکی دهان در شب آدم نداشته باشه چقدر راحت می خوابه . خدایا شکر... 

{ چایی هم فک کنک واسه معده تحریک کنندس و مخصوصا چای نبات که دیگه سمه،  این چند روز دمنوش نعنا و یا انجیر و زعفرون خوردم ولی چای سیاه و قهوه و شکلات اصلا }

الان حدود 2 هفته میگذره ، شام دیگه میخورم و برنج و نان هم میخورم . رفلاکسم که خیلی کمه در شب و معده درد هم ندارم. تنها کاری که مراعات میکنم حدود 2 - 3 استکان دمنوش نعنا و گل محمدی صبح ها می خورم و بعدش هم برای صبحانه نون نمیخورم. اکثرا تا ظهر نهایتا یه سیب بخورم. غذاهام را خوب میجوم مخصوصا اگه گوشت توش باشه. 

وزنم هم شده 68 کیلو.