دو هفته پیش از نظر انرژی و حس و حال معنوی خیلی بالا بودم. ولی هفته بعدسش با شروع حس بدم نسبت به پسرم گند زده شدم.یه هفته مدام با ودک کلنجار میرفتم که خوب که چی ؟ این کارها که می کنی چه فایده داره ؟ من صبح تا ظهر فوشنده مغازم که اونجا هم حوصله مشتری ها را چندان نداشتم . عصرش هم مقاله تخصصی می نویسم و باید ایمیل بزنم اگه بخوام اپلای کنم . اون کارها را هم نکردم.
یه جورایی انگار حس پوچ داشتم و کارام تو چشمم نمی یاد یعنی میگم چه فایده ای برای جهان داره ؟ انگار کمال گرا هستم فعلا . فقط فیلم زبان اصلی دیدم که حداقل زبانم تقویت شه و یادم نره.
دیشب کتاب دریچه ای به سوی رهایی از کیسی را یه نگاهی انداختم . خوب بود البته بیشتر کتاب یه سری مطالب تکراار میکرد. برای کسایی که کنترل گر هستند مثه خودم پیشنهاد میشه .
می دونید من یه شخصیت اجتماعی دارم که دوست دارم برم بیرون و کارهامو به بقیه نشون بدم . مثلا بیشترین هزینه من خرید لباسه و دوست دارم که ازم تعریف و تمجید بشه . اینجوری احساس امنیت میکنم. البته الان خیلی کمش کردم . ولی در کل دوست دارم مقاله نویسی یا زبان خواندنم هم به کسی کمک کنه . من یه 10 جلسه خصوصی به یه دوستام قبل از عید رایتینگ درس دادم . اونم بهم حس زندگی میداد.
اصلا واسه همین وبلاگ مینویسم . به من حس مفید بودن میده حتی اگه یه نفر هم بخوانه حسش قشنگی بهم میده.
میدونین هدف من باید انتشار باشه . مثلا آموزش مقاله نویسی از پایان نامه و یا دوباره کلاس زبان بگذارم . اگه پولیش هم نکنم بهم فشار نمیاد و فقت توی کلاس وقت میگذارم . امروز سه شنبه است انشالله تا پایان هفته مقاله ام را تمام میکنم . و واسه زبانم هم فقط سر کار و قبل از خواب 20 دقیقه یه فیلم زبان اصلی می بینم .
ایمیل هم روزی دوتا میزنم . تا آخر هفته تا هفته دیگه تمرکز می کنم رو ایمیل.
خدا یا شکرت